- بد دهنی
- عمل بد دهن فحش ناسزا
معنی بد دهنی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کند ذهنی کودنی مقابل تند ذهنی
بد لگام
عمل بد دهن فحش ناسزا
فحش دهنده نا سزا گوینده
اسراف
فحش دهنده نا سزا گوینده
عمل بدبین ببد گمانی نگریستن در امری یا در همه امور مقابل خوش بینی، اعتقاد باینکه جهان پر از بدبختی و یاء س و حرمان است مقابل خوش بینی
لا مذهبی، بی کیشی
نامهربانی بی محبتی، بد اندیشی بد خواهی
بد گوهر بودن مقابل نیک گوهری
پیمان شکنی بد پیمانی، نمک بحرامی
شومی نامبارکی نحوست مقابل خوش یمنی
ضربه که با دست بدهان کسی بزنند
ویدینیک
گند دهانی
بددهان بودن
بد گمانی
بد یاد کند ذهن کودن مقابل تند ذهن
بد دل بودن مقابل نیکدلی
بد مذهبی بد کیشی الحاد مقابل بهدینی خوش کیشی
اسبی که دهنه قبول نکند، بدلگام
Inarticulate
невнятный
unartikuliert
невиразний
niewyraźny
inarticulado
inarticolato
inarticulado
inarticulé
onduidelijk
พูดไม่ชัด
tidak jelas